۲۴ اردیبهشت، ۱۳۸۸

دلم میخواست زمین دهان باز میکرد و من رو درسته می بلعید.
دلم میخواست میمردم وشاهد این رنج وغصه تو نبودم.
دلم میخواست آنقدر قدرت داشتم تا میرفتم یقه خدارو میگرفتم که چرا باز یکی دیگه از خوبها وبهترینها رو انتخاب کردی؟ آخ این انصافه؟ تو باید همیشه خوبها وفرشته ها رو زودتر از وقتش ببری پیش خودت؟ خیلی زود بود. بیش از اندازه زود بود. آخه چرا؟تو باید همیشه آدمهای خوب ونازنین رو با قرار دادن در این شرایط سخت و عذاب آور امتحان کنی؟
نمیدونم چه کنم؟ چه چیز بگویم تا تسلی درد و رنج تو باشه ؟ چه کاری انجام بدهم تا ذره ای از غم تو کاهش پبدا کنه ؟ چه کاری میشه انجام داد؟ فقط بدون هم دردت هستم . فقط بدون که مثل خودت عزادار هستم .
گفتی مثل فرشته بوده .گفتی هیچ کس از مامان نرنجید .آره درسته .اون قلب مهربونش که به تو هم ارث رسیده انقدر غم و غصه دیگران توش ریخته بود که این بار که نوبت خودش رسید کم آورد .
برای تو عزیزم و بهترین بهترین ها ، صیر وبردباری آروز می کنم . امیدوارم بتونی با کمک خدا و با همتی که همیشه در تو دیدم از پس این غم جانکاه بر بیایی .
برای مادر عزیزمان هم از خدا طلب مغفرت و شادی روح خواستارم.

هیچ نظری موجود نیست: